تلاش به
خودی خود برای موفق شدن کافی نیست، اگر اینگونه بود معلمان ما ساعت های استراحت و
روزهای تعطیل خود را در جکوزی هایی با روکش طلا میگذراندند! استعداد هم به تنهایی
ناکافی است، شاهد این موضوع هم خواننده های خیابانی هستند که موفقیت چندانی به دست
نیاورده اند.موفقیت
های بزرگ تنها نصیب کسانی میشود که جز به داشتن هر سه موردی که در تصویر زیر
مشاهده می کنید، راضی نمیشوند.
البته که
حرف زدن در این خصوص ساده است و عملی شدن آن کار هر کسی نیست.
سه
پیش نیاز برای موفق شدن!
اکثرا به کارشان علاقه ای ندارند
عموما
درآمد خوبی دارند ولی از شغل خود ناراضی اند. شغلشان به یکی از ضروریات زندگی
تبدیل شده در حالی که رویاهایشان در حال از دست رفتن است و آنها مجبور هستند درآمد
خود را صرف خریدن شادی کنند!
شغلی که به خاطر انجام آن تشویق نمیشوید
حس می
کنید عمرتان تباه شده، استعدادهایتان از دست رفته و کسی قدردان تلاش شما نیست.
از دیدن
افرادی که یکصدم استعداد شما را ندارند ولی به مراتب از شما موفق ترند سرخورده
میشوید. زندگی بسیار غیرعادلانه است. از این همه انتظار خسته شده اید.
به کاری مشغولید که هیچ استعدادی در آن ندارید
ناامیدانه
تلاش میکنید تا در کار خود موفق شوید اما حتی توان رقابت را در خود نمی بینید.
درحالی که اگر کار خود را دوست داشتید، شادی ذاتی برشما قالب میشد. شادی حلقه
گمشده بسیاری از افراد شاغل است.
به نظر
شما استیو جابز کار خود را دوست نداشت؟ یا موسیقیدانی را میشناسید که از موسیقی
متنفر باشد؟ یا نویسنده ای که از نوشتن فرار میکند؟
اگر به
این امید نشسته اید که موفقیت، شما را شاد کند کاملا در اشتباه هستید. تلاش بیهوده
نتیجه ای ندارد. موفقیت سهم افراد خلاق، با بصیرت و منحصربه فرد است.
اگر به
شغل خود علاقه نداشته باشید به ثمر نشاندن توانمندی هایتان با سختی همراه است.
“مهارت”، یکی از فاکتورهای
مهم است اما برای موفقیت های بزرگ به “مهارت های بزرگ” احتیاج دارید و این مهارت
ها جایی خارج از “حاشیه امنتان” می باشد.
فرض کنید
موسیقیدان قابلی هستید. اما این به تنهایی هیچ فایده ای ندارد. دنیا پر است از
موسیقیدانان بزرگ و بیکار!
برای
موفقیت لازم است قابل تحسین باشید. یکی از راههای مطرح شدن از طریق ارائه ویدئوهای
تحسین برانگیز و متفاوت یا از طریق ارتباط با ستاره های شناخته شده است. اگر این
کار از شما ساخته نیست بهتر است بدنبال کسی باشید که ترتیب این کار را برای شما
بدهد.
یکی از
راههای رسیدن به “بهره وری” تمرین طولانی و مداوم است. مغز کاملا غریزی از فکر
کردن طفره میرود و به محض رو به رو شدن با شرایط این چنینی ترجیح میدهد شما را تا
جایی که ممکن است از مسئله پرت کند.
اگر
واقعا با خودتان صادقانه برخورد کنید متوجه میشوید تنها چیزهایی که اهمیت دارند،
مکان فعلی شما و کارهایی است که باید انجام بدهید.
ابتدا با
سرکوبهای نفس مواجه میشوید و مرحله بعد نوبت به فداکاری های احساسی میرسد.
اگر با
واقعیت روبه رو نشوید چیزی عوض نخواهد شد. شاید مجبور شوید برای داشتن آینده ای
بهتر، چیزی که ۱۰ سال عمرتان را صرف آن کرده اید را فدا
کنید.