دو در ازای پنج
اکثر ما وقتی سال جدید شروع میشود به محض اینکه تقویم جدید به دستمان می رسد اولین کاری که انجام می دهیم شروع به چک کردن تعطیلات تقویم میکنیم تا ببینیم در سال آینده تعطیلات چگونه قرار گرفته اند. جند روز تعطیلی داریم؟ چند روز تعطیلی شنبه داریم؟چند روز تعطیلی چهارشنبه داریم؟
اکثر ما در طول هفته کار میکنیم به امیدی تعطیلی آخر هفته. همه ما پنج روز کار میکنیم به امید دو روز تعطیلی البته به استثنای افرادی که پنجشنبه ها هم سر کار میروند و این معامله ماست دو روز تعطیلی به ازای 5 روز کار!!
آیا این عادلانه است؟ آیا ثروتمندان نیز همگونه کار میکنند؟؟ مسلماً نه. چرا؟ چون شما برایشان کار میکنید. چون شما هستید و کارشان را میگردانید پس نیازی نیست آنها تقویم به دست بگیرند و تعطیلات را بشمارند. وقتی شما هستید چرا باید نگران تعطیلات باشند. تازه اگر نیاز شد شما را آخر هفته هم سر کار میکشند.
در زندگی معادله ای وجود دارد شما زمانی از عمرتان را صرف میکنید تا پول در بیاورید و با آن پول چکار میکنید؟ در زمان آزاد خود آنرا خرج میکنید. اکثر تفریحات ما و هزینه های ما در زندگی برای زمان آزادمان است چون در آن زمان است که ما واقعاً زندگی میکنیم و کاری که دوست داریم انجام میدهیم.
پس این معادله یک نامعادله است. 5 روز از عمرتان را برای 2 روز می فروشید آنهم به چه قیمتی؟؟؟!!
اگر برای کسی کار میکنید و او به شما پول میدهد در واقع دارد پول عمر شما را میدهد. حاضر هستید بابت عمرتان چقدر پول بگیرید؟؟ در واقع کاری که باید او انجام دهد و از عمرش هزینه کند را با صرف هزینه اندک به شما واگذار میکند و خودش از عمرش در جهت کاری که دوست دارد استفاده میکند. اگر درست فکر کنیم این یک نوع برده داری است آنهم از بدترین نوع آن چراکه شما عمرتان را می فروشید.
شما کار میکنید از سلامتی و از مهمترین منابعی که در اختیار دارید یعنی عمرتان که دیگر قابل بازگشت نیست هزینه میکنید تا دیگری پول روی پول بگذارد و به کاری که علاقه دارد مشغول باشد. حالا فرض کنید وقت دکتر دارید و در میان کار باید مرخصی بگیرید و به مطب بروید.جالب است که باید برای عمر خودتان اجازه بگیرید. اجازه هست که من بروم به سلامتییم برسم تا بتونم باز برای شما کار کنم؟؟ که معمولاً با اخم و تخم مدیر مربوطه مواجه می شوید که از روی بی میلی و با هزار و یک شرط و شروط اجازه میدهد چرا که اگر شما سالم نباشید نمی توانید کار او را به پیش ببرید.
می بینید این ظالمانه ترین چیزی است که وجود دارد....
گام 5 : مرشد گزینی
کسی را مرشد قراردهید که خود پیشتر راه مورد نظر شما ر ا با پیروزی پیموده باشد. به جستجوی مربی بپردازید، کسانی با نقش های مثبت و حتی منفی بیابید و از آنان درس بیاموزید. به یاد داشته باشید که با هرکس که وقت میگذرانید، آینده شماست. چنانچه میخواهید در آینده فردی باموقعیت متفاوت از همنشینان تان باشید باید در گزینش آنان تجدید نظر کنید. در این راه فهرستی از آنان تهیه کنید و موقعیت آنان را درکارراهه وضعیت مالی تعیین کنید . آنگاه تصمیم بگیرید. ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید که دوستان را بر پایه سطح سرمایه گذاری آنانانتخاب کنند . اما این تمرینی است برای تعیین موقعیت مالی خودمان.
گام 6 : حس پشیمانی را به یک توانمندی تبدیل کنید
انسانی که در کارش لنگ است، به سرزنش کردن ، عشق میورزد. یعنی میخواهد درد ناشی از پشیمانی را با سرزنش کردن به دیگران منتقل سازد . برای پیروزی باید با درد پشیمانی مواجه شویم و آن را به یک توانمندی تبدیل کنیم. همانگونه که در هر مسئله یک فرصت نهفته است، درون هر پشیمانی نیز یک ژن هوشمندی جایدارد. پس در انتظار پشیمانی باشید ! و آمادگی لازم را برای مواجه شدن با شکست ها کسب کنید. از راهنماییهای یک مرشد بهره بگیرید. با خود مهربان باشید و خود را مقصر مطلق ندانید. همواره حقیقت را بگویید و از مواجهه با تقصیرات خود نهراسید. فایده شروع با گامهای کوچک این است که از اشتباهات خیلی متضرر نمیشوید. به هرحال بدانید که باید اقدام کنید، ولو اشتباه باشد.
گام 7 : نیروی ایمان
به سخنان دل خود گوش دهید. به واژه ها و جملات درون خود توجه کنید. جمله نمیتوانم را از خود دور کنید و به خود و توانمندی های خود ایمان داشته باشید. در کنار آن به محدودیت های خود نیز واقف شوید . تنها خودتان آفریننده اندیشه هایی هستید که نمایانگر شخصیت شماست . تنها به دلیل دخالت بخش خُردانگار درون انسان است که گروهی از پیگیری آرزوهای بزرگ خود باز می مانند. به بخش بزرگ اندیش و پر توان خود فرصت بروز و جولان بدهید. اگر هم میدانید که در زمینه ای کامل نیستید، به یادگیری بپردازید
گام 3 : تفاوت میان خطرپذیری و پرخطر بودن را بیاموزید
نکته بسیار با اهمیت، هوشمندی مالی است. بدون هوشمندی مالی بسیار افراد درس خوانده به گرفتاری مالی دچار می شوند. سرمایه گذاری پرخطر نیست، ناآگاهی و محروم بودن از هوشمندی مالی پرخطر است . کسانی که خطر میکنند ولی دست به کارهای خطرناک نمیزنند همواره ستون دارایی هایشان درازتر از ستون بدهی هایشان است. برای اقدام در این زمینه ابتدا خطرپذیری را به زبان خود تعریف کنید.ببینید از نظر شما اتکا به درآمد ناشی از شغل پرخطر است یا سرمایه گذاری بخشی از درآمدتان . آنگاه به مطالعه اقتصادی بپردازید و در جریان اخبار اقتصادی قرار گیرید.
گام 4 : میخواهید چگونه سرمایه گذاری بشوید؟
اگر میخواهید زود به ثروت کلان برسید، به پیشواز مسائل مالی بزرگ بروید . علاوه بر شش سطح سرمایه گذاران که قبلا گفته شد، دسته بندی دیگری نیز می توان ارائه نمود:
• گروهی که به دنبال مسئله میگردند.
• گروهی که به دنبال پاسخ میگردند.
• گروهی که خود می گویند: "هیچ نمیدانیم"
گروه سوم هرگز ثروتمند نمیشوند، مگر به کمک شانس . گروه دوم به دنبال مشاوره هستند و راهی برای سرمایه گذاری پولشان می جویند. گروه اول به دنبال مسائلی هستند که ناآگاهان مالی به وجود آورده اند. اینان در مشکل گشایی استادند و بازدهی سرمایه گذاری بالایی دارند. میتوان همزمان هر سه بود. با شناخت تفاوت های آنها میتوان پس از پیمودن گام های یک تا سه، ابتدا در یک زمینه خبره گی پیدا کرد و در زمینه های دیگر هم از مشاوره خبره گان سود برد.
گام 1 : زمان دست وپا کردن کسب وکاری برای خودتان است
کسانی که به توصیه های معمول عمل کرده اند اغلب تبدیل به کارمندانی شده اند که صاحب کار خود را ثروتمند کرده، با پرداخت مالیات دولت را ثروتمند می کنند و با مصرف روزافزون خود صاحبان کسب وکارهای گوناگون را به نان و نوا میرسانند. برای دست یافتن به کسب وکار خود ابتدا باید بیانیه مالی خود را بنویسید و با شناختن جایگاهی که درآن قرار دارید، دست به هدف گذاری برای کوتاه مدت و دراز مدت خود بزنید. به خاطر داشته باشید که این هدف گذاری نیز باید با اعداد و ارقام بوده تا قابل سنجش باشد.
گام 2 : جریان نقدینگی خود را مهار کنید
درجایی که مشکل ناشی از نبود مدیریت جریان نقدینگی است، پول بیشتر مسئله را حل نمیکند. اگر موفق به این مدیریت نشوید، بیشتر پول درآوردن شما را ثروتمند نمیکند. باید برای مهار عادت های خرج کردن خود نقشه بکشید. بدهی و تعهدات را کمینه کنید. به خاطر داشته باشید که بدهی شما، دارایی دیگران است و بدهی ای خوب است که باز پرداخت آن را دیگران برعهده داشته باشند. نخست به خودتان بپردازید . بخشی از درآمد ناشی از شغل خود را به یک حساب ویژه سرمایه گذاری بسپارید و از آن هرگز، مگر در موقع سرمایه گذاری برداشت نکنید. آنگاه توجه را بر کاستن از بدهی ها قرار دهید. مبلغی را که از این راه صرفه جویی میشود به پس انداز سرمایه گذاری خود بیفزایید.
کسب ثروت یعنی موفقیت در بخش مالی زندگی...
برای موفقیت در هر بخش مشخص قوانینی مشخص وجود دارد. جایی که برای موضوعی قوانین وجود داشته باشد علم و روش علمی برای آن وجود دارد.
پس میتوان گفت برای رسیدن به ثروت نیز می بایست قوانین ثابت و مشخص وجود داشته باشد و به تبع آن علمی منحصر به فرد.
علم موفقیت!!!
مشخصه علم این است که هرکس با هر تحصیلات، مشخصات فردی و مالی و از هر قشری اگر قوانین را انجام دهد به همان نتایج می رسد به عنوان مثال جاذبه زمین را در نظر بگیرید هر کس از کوچک و بزرگ وقتی سیبی به آسمان پرتاب کند به طرف زمین باز میگردد. این قانون مستقل از مشخصات پرت کننده است. ممکن است کسی قوی تر محکم تر پرتاب کند که در این سرعت اختلاف تنها در سرعت بازگشت به زمین خواهد بود و اصل قانون یکسان باقی خواهد ماند. قوانین موفقیت و کسب ثروت نیز به همین گونه است. یعنی مستقل از شخص به کار برنده آن خواهد بود همه نتایج و اصل قانون رسیدن به موفقیت برای همه یکسان است شاید سرعت رسیدن به این جایگاه برای افراد مختلف با تحصیلات و سطح تلاش مختلف، متفاوت باشد اما اصل نتیجه یکسان است.
پس ما قوانینی داریم به نام "قوانین موفقیت" و علمی نیز هست به نام "علم موفقیت".
ممکن است فکر کنید اگر این قوانین وجود دارد چرا همه موفق نمی شوند. جواب ساده است. ما قوانین ثابت برای اینکه یک نفر به بهترین نحو در موسیقی موفق شود داریم ولی آیا همه موسیقیدان میشوند؟ واضح است، خیر. تنها افرادی به آن جایگاه می رسند که اولا آن قوانین را بدانند و ثانیاً آن قوانین را به کار برند.
در مقالات آتی سعی میکنیم قوانین جهانی موفقیت را نام برده (دانستن) و به راههای عمل کردن به آن را اشاره کنیم (عمل کردن).
فقط همواره این را در ذهن داشته باشید که این قوانین ثابت هستند و به نتایجی یکسان خواهند رسید و این قوانین مستقل از شخص به کار برنده و حتی مکان استفاده از آنها می باشد.
منظر مقالات بعدی ما باشید....
جمله ای که بارها شنیده ایم وبه راحتی از کنتر ان گذشته ایم. جمله ای بسیار کوتاه بسیار ساده و بسیار بدیهی.
اما هیچ گاه انچنان که شایسته است به ان نیندیشیده ایم. هرگز در ان تعقل نکرده ایم. جرا که ما در طول زندگی اموخته ایم که سطحی نگر باشیم. اموخته ایم که برای رسیدن به جایی به ارزویی باید مسیر طول درازی بپیماییم.
همه بدنبال فرمولی پیچیده برای رسیدن به موفقیت میگردیم. در کتاب ها سمینارها سخنرانی های افراد موفق بدنبال مسیری پر پیچ و خم میگیردیم که همان را طی کنیم غافل از این که این فرمول پیش چشم ماست. ساده تر از ساده.
هر کس که به جایی رسیده است می گوید که نسخه که ما بدنبالش هستیم ساده است اما کو گوششنوا؟؟!!
در این جا جملاتی کوتاه را بیان میکنیم که اگر در ان عمیق بیندیشید راه خود را می یابید. نیازی نیست مدرک تحصیلی داشته باشید نیازی به دانستن فیزیک و ریاضی نیست نیاز نیست روانشناس و جامعه شناس باشیم تنها باید معنای این جملات ساده رابیابیم و در عمل به کاربندیم به همین سادگی.
پس فرصتی با خود خلوت کنید و عمیقا به این جملات کوتاه فکر کنید و راههای اجرایی کردن انرا بیابید.
جمله اول:
اگر در مسیری هستید و به انچه میخواهید نمی رسید باید مسیر خود را تغییر دهید.
اگر کارهایی میکنید و به انچه میخواهید نمی رسید باید کارهایی را که میکنید تغییر دهید.
بیندیشید!!!
ادامه دارد......
این جمله مشهور که" پول، پول میآورد" همیشه درست نیست. برای ثروتمند شدن نه پول داشتن الزامی است و نه داشتن تحصیلات دانشگاهی .
بسیاری از پیروزمندان دنیای کسب وکار مدرسه را نیمه کاره رها کردهاند. تحصیلات، برای پرداختن به حرفه های سنتی ضروری است، اما راه دستیابی به ثروت را نشان نمیدهد.
برای ثروتمند شدن باید رویایی در سر داشت، فراوان تصمیم گیری کرد، به آموختن عشق ورزید، سرمایه خدادادی مغز را به کار گرفت و راه های مناسب را در هر موقعیت مالی برگزید. روشهای گوناگون درآمدزایی به اندیشه های متفاوت، مهارتهای فنی مختلف، پیشینیه تحصیلی متفاوت و انسانهای متفاوت نیاز دارد.
واژه کلیدی، درآمدآفرینی است. این که چه میکنیم چندان مهم نیست، بلکه چگونه پول ساختن مهم است. زندگی از پول مهمتر است، اما پول پشتیبان زندگی است. زمان و توان ما محدود است و نباید همه آن را در اختیار کسب درآمد قرار دهیم. داشتن وقت کافی برای خانواده، توان کمک به امور خیریه، کارآفرینی، تأمین بهداشت تن و روان و داشتن تفریح، همه و همه محتاج پول است. به همین دلیل پول مهم است. اما نباید سراسر عمر را برای کسب آن کار کرد. بسیاری از ما اندکی از هر چهار شخصیت )کارمندی، خویش فرمایی، صاحبان مشاغل، سرمایه گذار( را در خود داریم .
در هر چهار موقعیت، هم امکان ثروتمند شدن نهفته است و هم احتمال شکستخوردن . شناخت تفاوتهای این راهها به ما کمک میکند تا با توجه به شخصیت خود، راه دلخواه خود را آسانتر برگزینیم. ممکن است با گذشت زمان علاقه فرد به قرار گرفتن در موقعیت های مختلف کسب وکارتغییر یابد. همه راهها بااهمیت هستند. اما داشتن هدف نهایی مهمترین است.
کسانی که فطرتاً در موقعیت کارمندی یا خویش فرمایی هستند، کسب ایمنی شغلی را اولویت اول خود میدانند. در مقابل مالکین کسب وکار و سرمایه گذاران به داشتن آزادی مالی بهای بیشتری میدهند. مهمترین دلیلی که اغلب مردم ایمنی شغلی را مهمتر میدانند این است که به آنها اینگونه آموزش داده شده است. آنگاه آنان پس از فراغت از تحصیل به سرعت درگیر بدهی ها میشوند. این افراد وقتی خود را پیروز می دانند که حقوق و مزایای قابل توجهی داشته و آن را صرف خرید لوازم رفاهی کنند .
بدین ترتیب همواره باید بیشتر کار کنند تا توان بازپرداخت اقساط این زندگی تجملی را داشته باشند و بالطبع وقت کمتری برای پرداختن به خود و خانواده شان دارند. در مقابل دو گروه دیگر با کسب پیروزی هر لحظه وقت آزاد بیشتری پیدا می کنند چرا که دیگران و حتی پول، خودشان برایشان کار میکند. برای ایشان پیروزی به هوشمندی مالی نیاز دارد نه کار بدنی بیشتر.
هوشمندی مالی بدان معنا نیست که چقدر پول می سازید، بلکه بدان معناست که چگونه پولتان را به پول ساختن وا میدارید و ترتیبی میدهید که در نسلهای آتی حفظ شود. بهتر است دست کم در دو راه از کارراهه مالی خبره شوید، یعنی هم خودتان کار کنید و هم دیگران و پول را برای خود به کار وادارید. باید برای رسیدن آینده آماده بود و همواره بخشی از ثروت خود را صرف آموختن مسائل مالی کرد تا برای مقابله با دگرگونی ها آماده باشیم.
سطح صفر: آناني که هیچ سرمایه اي ندارند
این افراد پولي براي سرمایه گذاري ندارند و هرچه در میآورند و یا حتي بیشتر از آن را خرج میکنند.
سطح یك: وام گیرندگان
این گروه با اخذ وام و حتي سرمایه گذاري وام هاي گرفته شده مشکلات مالي خود را برطرف میکنند. اغلب بسیار خرید مي کنند و در ظاهر ثروتمند به نظر مي رسند اما همیشه بدهکارند. براي بازپرداخت یك وام، وامي دیگر مي گیرند و در مجموع از چگونگي رفتار هزینه کردن پول خود خبر ندارند . اینان تا تغییر عادت ندهند از مشکلات مالي نمیرهند.
سطح دو: پس انداز کنندگان
این گروه به پس انداز پول به روشهاي سنتي و بیخطر مانند سپرده گذاري در بانك میپردازند. اینان از گرفتن وام بیزارند و پس اندازشان براي این است که آن را مصرف کنند و در واقع با پول نقد خرید کنند. با توجه به تورم موجود و کاهش روزافزون ارزش پول این روش، شیوه مناسبي نیست. اندکي پس انداز خوب است اما پول را نباید بیش از شش ماه در حساب بانکي نگاه داشت.
سطح سه: سرمایه گذاران هوشمند
اینان به لزوم سرمایه گذاري آگاهند و با خرید اوراق بهادار و مشارکتهاي محدود وارد بازار میشوند. اغلب افرادي درس خوانده هستند و در طبقه میاني جامعه قرار میگیرند اما از دانش مالي خوبي برخوردار نیستند. این سطح سه گروه سرمایه گذار در خود دارد.
1- گروه گریزان از دردسر
اینان میپذیرند که از کارکرد پول سررشته چنداني ندارند و به سرمایهگذاري اندك در صندوقهاي مشترك و گاهي به کمك کارگذاران در بازار بورس قانعند.
2- بدبینان
این گروه از همه دلیل هاي شکست سرمایه گذاري آگاهند. افرادي هوشمند و در زمینه هاي خاص پیروزند ولي همواره توصیه هاي منفیبافانه دارند و به کلي گویي میپردازند. دیر به بازار وارد مي شوند و در انتظار تثبیت اوضاع مي نشینند. از همین رو همواره گران میخرند وارزان میفروشند.
3- قماربازان
اینان نیز مانند بدبینان همواره قرباني مي شوند. بدي بزرگ اینان این است که دیگران را در جریان تجربه هاي تلخ از دست دادن پول خود نمیگذارند و تنها پیروزیهاي خود را بزرگ جلوه میدهند که آنها نیز عمدتا از روي شانس بوده . سیاست ویژه اي در دادوستد ندارند و به هر میداني وارد مي شوند بدون اینکه بازیگران و قواعد بازي را بشناسند. با تنبلي به سرمایه گذاري میپردازند.
ادامه دارد...