دانشکده موفقیت

هدف اصلی این وبلاگ ارائه آموزش و متدهای نوین و جهانی موفقیت برای تمام افراد است.

دانشکده موفقیت

هدف اصلی این وبلاگ ارائه آموزش و متدهای نوین و جهانی موفقیت برای تمام افراد است.

دانشکده موفقیت

موفقیت امری اتفاقی نیست!!!

پیام های کوتاه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب موفقیت» ثبت شده است

آموزش

یکی از موضوعاتی که امروز گریبان گیر جامعه شده است بحث مدرک گرایی و ادامه تحصیل است. هر کس  تلاش میکند تا آنجا که امکان دارد تحصیلات خود را بالا ببرد. گاهی افراد بی وقفه تا مقطع دکتری تحصیل میکنند اما اکنون میبینیم که همین دکتران عزیز امکان جذب بازار کار را ندارند و مجبور هستند به شغلهایی غیر مرتبط و گاه بسیار پایین تر از سطح تحصیلیشان تن در دهند.

جامعه شناسان بسیار در این باره تحلیل های ریز و درشت داده اند که امکان بررسی آن در این جا نمی گنجد.

ما میخواهیم به صورت کاملا ساده این موضوع را ریشه یابی کنیم و ببینیم مشکل چیست. برای قشر متوسط (و نه ثروتمند) که بخش وسیعی از جامعه را تشکیل می دهند و معمولا به دنبال کار کارمندی (منظور در اینجا کار برای کسی دیگر است نه همان چیزی که ما از کارمندی در ذهن داریم) هستند با توجه به رقابتی اکنون در یافتن کار و سیل عظیم بیکاران وجود دارد چیزی است با عنوان "ارزش ذاتی".

ارزش ذاتی چیزی است که بقیه حاضرند برای آن به شما پول بدهند. چیزی است که کارفرمایان به آن نیاز دارند و در قبلش هزینه میکنند. هر چه ارزش ذاتی شخصی بیشتر باشد بقیه حاضرند پول بیشتری به شخص بدهند. به عنوان مثال افرادی که تخصص هایی خاص دارند که تعداد کمی از افراد دارای این تخصص هستند ارزش ذاتی این افراد بیشتر است و به تبع پول بیشتری هم به این افراد پرداخت میگردد.

یکی از فاکتورهایی که ارزش ذاتی یک شخص (کارمند) را بالا می برد تحصیلات است. این افراد سعی میکنن با تحصیلات بیشتر ارزش ذاتی بیشتری برای خود کسب کنند. حتما شنیده اید که برخی از افراد پول گزافی می دهند و مدرک می خرند آیا واقعاً یک تکه کاغذ کوچک ارزش این هزینه زیاد را دارد. بله چون برایشان ارزش ذاتی به ارمغان می آورد.

این تفکرات و دنیای قشر متوسط حال برویم به تفکرات قشر ثروتمند که نظر آنها چیست؟

اگر شما در زندگی افراد موفق و ثروتمند دقیق شوید یکی از بارز ترین خصوصیات این افراد مطالعه است و از چیزی به عنوان آموزش همیشگی نام می برند. جالب است که افراد سوپر ثروتمندی مثل استیو جابز فقید یا بیل گیتس حتی دانشگاه را در میانه راه رها میکنند و به دنبال علایق خود می روند. خوب واضح است چون این افراد نمیخواهند قشر متوسط باشند پس همانند قشر متوسط نیز فکر و عمل نمی کنند.

البته آموزش همیشگی برای این افراد بسیار مهم است و همواره به آن تاکیید میکنند اما مدل این آموزش با آموزش اکادمیکی که ما می دانیم فرق میکند.

آموزش آنها شامل مطالعه کتابهای مرتبط با فعالیتشان و مقالات و مطالب، شرکت در سمینار، شرکت در کلاس های آموزش، دیدن فیلم های آموزشی می باشد که بابت خیلی از آنها هم هیچ مدرکی نمیگیرند بر عکس ما که همیشه به فکر مدرک می باشند.

البته در آخر ذکر این مورد مهم است که در اینجا قصد تحقیر طبقه متوسط وجود ندارد یا عیب جویی وجود ندارد بلکه موضوع این است افرادی که میخواهند در این طبقه باشند باید طبق قواعد این طبقه عمل کنند و اگر کسی تمایل دارد در طبقه ثروتمندان باشد باید به قواعد آن طبقه بازی کند. دیگر قوانین طبقه متوسط کارساز نخواهد بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۵۶
تیم دانشکده موفقیت

معادله پول در برابر زمان!

زمان بزرگترین سرمایه هر کسی است که محدود است. همه ما از زمان تولد تا زمان مرگ زمان محدودی در اختیار داریم و به هیچ شیوه ممکن امکان 

افزایش مجدد این سرمایه را در اختیار نخواهیم داشت. این ثانیه ای که اکنون شما در حال مطالعه این درس هستید بر نخواهد گشت. به هیچ شیوه ممکن!!

پس به عبارتی می توان گفت زمان مهمترین و با ازش ترین سرمایه ماست. شاید بتوان پول از دست رفته، ارتباط از دست رفته، خانه از دست رفنه را 

مجدداً به عنوان سرمایه باز گرداند اما درباره زمان خیر. 

اگر به دقت به کارهایی که در طول روز انجام می دهید نظاره کنید می بینید که آنچنان توجه ای به این سرمایه محدود نمی شود. گویی که این سرمایه نا محدود است و هرگز به اتمام نمی رسد. ما آنچنان با دست و دلبازی با این مهم ترین سرمایه خود برخورد می کنیم که حتی در برخورد با بی ازش ترین چیزها این گونه عمل نمی کنیم. در صف رستوران می ایستیم. در ترافیک زمان تلف میکنیم. تمام مدت شبانه روز مشغول تماشای تلویزیون هستیم. با دوستان خود در حال صحبت های بی مورد و کشتن زمانیم. در ادارات و موسسات زمان خود را می کشیم تا روز کاری به پایان برسد و روی کاناپه به دیدن برنامه مورد علاقه خود بپردازیم.

اما ثروتمندان جور دیگری فکر میکنن و برای زمانشان ارزش قائل هستند. حتی سعی میکنن کارها را به دیگران منتقل کنند و خود به کارهای مهمتری بپردازند. اما هیچ گاه این موضوع را به دیگران نمی گویند. علاقه ندارند که دیگران پی به ارزش این سرمایه خود ببرند چرا که در اینصورت مجبوراً هزینه بسیار زیادی برای استفاده زمان دیگران پرداخت کنند. این داستان زمانی فاجعه تر می شود که ما پی می بریم که در ازای زمان خود چقدر پول میگیریم. افراد بسیار زیادی در دام  پول در ازای زمان افتاده اند. اما به چه قیمتی؟؟ 

برخی از از ما شاید 1 دلار نیز به ازای یکساعت از زمانی که صرف میکنیم دریافت نکنیم. اما آیا ثروتمندان این مطلب را به ما میگویند؟؟ هرگز!!!

این دامی است که برای ما مهیا شده است. زمان صرف کن و پول در بیاور. اما آیا واقعا به این شیوه می توان همچون آنها ثروتمند شد؟؟

باز هم هرگز!!!

شما زمانی محدودی در طول شبانه روز دارید و حتی زمان محدودتری برای انجام کارها در طول روزتان دارید پس پولی که در برابر زمان کسب میکنید نیز محدود خواهد بود.

شما هیچ ثروتمندی را نمی یابید که در دام "پول در ازای زمان " گیر افتاده باشد بلکه آنها اموخته اند از این دام برای دیگران استفاده کنند و سرمایه گرانبهای شما را به ارزان ترین مبلغ ممکن می خرند. به عبارتی شما در حال فروش زندگی خود به آنها هستید.

چقدر حاضرید برای زندگی تان پول بگیرید؟؟ 1000 دلار؟ 10000 دلار؟ 100000 دلار؟ 1000000 دلار؟ در حالیکه می بینید ناخواسته به راحتی و به مبلغی بسیار پایین تر در حال فروش آن هستید. به چه کسی؟ خوب معلوم است ثروتمندان.

خوب در این موضوغ تفکر کنید....

ثروتمندان هیچگاه به شما نخواهند گفت که : وقت طلاست!!.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۳۲
تیم دانشکده موفقیت

کسانی که فطرتاً در موقعیت کارمندی یا خویش فرمایی هستند، کسب ایمنی شغلی را اولویت اول خود میدانند. در مقابل مالکین کسب وکار و سرمایه گذاران به داشتن آزادی مالی بهای بیشتری میدهند. مهمترین دلیلی که اغلب مردم ایمنی شغلی را مهمتر میدانند این است که به آنها اینگونه آموزش داده شده است. آنگاه آنان پس از فراغت از تحصیل به سرعت درگیر بدهی ها میشوند. این افراد وقتی خود را پیروز می دانند  که حقوق و مزایای قابل توجهی داشته و آن را صرف خرید لوازم رفاهی کنند . بدین ترتیب همواره باید بیشتر کار کنند تا توان بازپرداخت اقساط این زندگی تجملی را داشته باشند و بالطبع وقت کمتری برای پرداختن به خود و خانواده شان دارند. در مقابل دو گروه دیگر با کسب پیروزی هر لحظه وقت آزاد بیشتری پیدا می کنند چرا که دیگران و حتی پول، خودشان برایشان کار میکند. برای ایشان پیروزی به هوشمندی مالی نیاز دارد نه کار بدنی بیشتر.

 هوشمندی مالی بدان معنا نیست که چقدر پول می سازید، بلکه بدان معناست که چگونه پولتان را به پول ساختن وا میدارید و ترتیبی میدهید که در نسلهای آتی حفظ شود. بهتر است دست کم در دو راه از کارراهه مالی خبره شوید، یعنی هم خودتان کار کنید و هم دیگران و پول را برای خود به کار وادارید. باید برای رسیدن آینده آماده بود و همواره بخشی از ثروت خود را صرف آموختن مسائل مالی کرد تا برای مقابله با دگرگونی ها آماده باشیم. به کسب و کار و سرمایه گذاری بپردازید و بگذارید دیگران برای شما کار کنند . به این ترتیب اختیار کارکردن یا کار نکردن را دارید.

 نکته مهم این است که در هر موقعیتی از آموختن باز نمانید. تمامی روشهای کسب درآمد را بیاموزید و به کار ببندید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۳۷
تیم دانشکده موفقیت

گام 3 : تفاوت میان خطرپذیری و پرخطر بودن را بیاموزید

نکته بسیار با اهمیت، هوشمندی مالی است. بدون هوشمندی مالی بسیار افراد درس خوانده به گرفتاری مالی دچار می شوند. سرمایه گذاری پرخطر نیست، ناآگاهی و محروم بودن از هوشمندی مالی پرخطر است . کسانی که خطر میکنند ولی دست به کارهای خطرناک نمیزنند همواره ستون دارایی هایشان درازتر از ستون بدهی هایشان است. برای اقدام در این زمینه ابتدا خطرپذیری را به زبان خود تعریف کنید.ببینید از نظر شما اتکا به درآمد ناشی از شغل پرخطر است یا سرمایه گذاری بخشی از درآمدتان . آنگاه به مطالعه اقتصادی بپردازید و در جریان اخبار اقتصادی قرار گیرید.

گام 4 : میخواهید چگونه سرمایه گذاری بشوید؟

اگر میخواهید زود به ثروت کلان برسید، به پیشواز مسائل مالی بزرگ بروید . علاوه بر شش سطح سرمایه گذاران که قبلا گفته شد، دسته بندی دیگری نیز می توان ارائه نمود:

گروهی که به دنبال مسئله میگردند.

گروهی که به دنبال پاسخ میگردند.

گروهی که خود می گویند: "هیچ نمیدانیم"

گروه سوم هرگز ثروتمند نمیشوند، مگر به کمک شانس . گروه دوم به دنبال مشاوره هستند و راهی برای سرمایه گذاری پولشان می جویند. گروه اول به دنبال مسائلی هستند که ناآگاهان مالی به وجود آورده اند. اینان در مشکل گشایی استادند و بازدهی سرمایه گذاری بالایی دارند. میتوان همزمان هر سه بود. با شناخت تفاوت های آنها میتوان پس از پیمودن گام های یک تا سه، ابتدا در یک زمینه خبره گی پیدا کرد و در زمینه های دیگر هم از مشاوره خبره گان سود برد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۷
تیم دانشکده موفقیت
برترین ها: در این مطلب 7 داستان کوتاه از افراد بسیار موفق – و ثروتمند – دنیا را برایتان نوشته ایم که می تواند به 7 قانون طلایی برای موفقیت در زندگی هر فرد تبدیل شوند. این افراد کارهایی کرده اند که مردم عادی از انجام آن شانه خالی می کنند.

1. گای لالیبرت، موسس شرکت سرگرمی Cirque du Soleil: هر کاری دوست داری انجام بده، اما دنبال پول هم باش 
 
داستان های آموزنده افراد موفق 

گای لالیبرت پیش از تاسیس شرکت بزرگ سرگرمی خود یک دلقک سیرک بود که تا دبیرستان بیشتر درس نخوانده بود. با وجود کمک های مالی دولت، ضامن های مهربان و سخت کوشی خود لالیبرت، سیرکی که او راه اندازی کرده بود برای سال های بیشتری روی پا ایستاد و توانست پیشرفت های مثبتی داشته باشد. ایده درخشان لالیبرت باعث شد تا این سیرک از وضعیت کسادی به شرکتی پرسود تبدیل شود. تا جایی که امروز این مرد حدود 1.8 میلیارد دلار دارایی دارد و از یک دلقک ساده به یکی از ثروتمندان و افراد موفق دنیا تبدیل شده است. 


 
2. سوز اورمان، مشاور مالی: کمتر پس انداز کن، بیشتر درآمد داشته باش

داستان های آموزنده افراد موفق

سوز اورمان به مردم پیشنهاد می دهد تا به جای محروم کردن خود، با رفتارهای اقتصادی درآمد خود را افزایش دهند. هنگامی که سوز حدود 35 ساله بود، خیلی خوب زندگی می کرد اما در قرض غرق شده بود. او نمی توانست دست از زندگی لوکس خود بردارد، بنابراین در صدد یافتن راه حل شد. 

او هر کاری دوست داشت انجام می داد، به دنبال یافتن فرصت های مالی بود و امروز به جایی رسیده است که برای سفر به دور دنیا با جت شخصی خود به طور سالانه حدود 300 هزار دلار هزینه می کند. 

بنابراین، بهتر است زمان خود را برای یافتن موقعیت های مالی صرف کنید نه روی قران روی قران گذاشتن.


 
3. بیل گیتس، موسس مایکروسافت: تقلید کردن بهتر از نوآوری است

داستان های آموزنده افراد موفق

بیل گیتس، یکی از موفق ترین شرکت های دنیا با اعتبار 67 میلیارد دلاری را تحت لیسانس سیستم عامل IBM ساخت. حقیقت این است که این نرم افزار با تقلید از کدهای فرد دیگری ساخته شده است. مایکروسافتِ گیتس فاکتور نوآوری را در کارنامه خود کم داشت. به همین دلیل، نرم افزار شرکت دیگری را با قیمت 25 هزار دلار خرید. 

وقت گیتس نرم افزار دست دوم را به دست آی.بی.ام رساند، این نرم افزار باگ های زیادی داشت و مهندسان IBM آن را دوباره از نو بازنویسی کردند. اما پس از سی و سه سال، دیگر کسی به این مساله اهمیتی نمی داد. 

ابتکار به اندازه استفاده به موقع و هوشمندانه از ایده های دیگران اهمیت ندارد.  


 
4. وارن بافت، سرمایه گذار: کاردانی خوب است اما شناخت فرد مناسب بهتر است  

داستان های آموزنده افراد موفق

وارن بافت وقتی خیلی جوان بود ایده سرمایه گذاری خود را آغاز کرد اما کارایی لازم را نداشت زیرا به طور شخصی ارزش چندانی برای ایجاد یک حرکت بزرگ در بازار را نداشت. بوفت تا زمانی که نتوانست بر خجالت خود غلبه کند و شرکای سرمایه گذاری خود را تغییر دهد پولدار نشد. هیچ کس نمی تواند به تنهایی ثروتمند شود. 


 
5. آدام مک‌کی، تهیه کننده / کارگردان هالیوود: معاملات دو سر برد شکست واقعی هستند

داستان های آموزنده افراد موفق
 
آدام مک‌کی، یکی از موفق ترین تهیه کننده / کارگردان های هالیوود است. او در نوشتن فیلنامه فیلم هایی همچون در شب های تالدگا، برداران ناتنی، افراد دیگر و دونده آخر با ویل فرال همکاری داشت و این مساله باعث شهرت او شد. موفقیت او زمانی رخ داد که به جای بازی در برنامه زنده و کمدی شب های یکشنبه، شغل نویسندگی آن را انتخاب کرد و به همین دلیل سه دهه جزو نویسنده های برتر این برنامه شناخته می شود. 

دلیل موفقیت در این معامله نیز این بود که نخواست هر دو طرف از آن سود ببرند. در عوض، او به فرد بانفوذ این برنامه به نام لورن میشلز گفت برای ماندن در این برنامه باید تیم خودش را داشته باشد و اگر این طور نشود از این برنامه خواهد رفت. میشلز نیز درخواست او را پذیرفت.


 
6. ریچارد برنسون، موسس شرکت ویرجین: با ایجاد کار، ثروت خود را افزایش دهید

داستان های آموزنده افراد موفق
 
سر ریچارد برنسون از اختلال شدید در خواندن (دیسلکسى‌) رنج می برد اما او از این نقص خود به عنوان بزرگ ترین توانایی خود بهره گرفت. برنسون موسسه ویرجین را به عنوان صندوق سرمایه گذاری راه اندازی کرد که روی شرکت های کوچک و ایده های ناب سرمایه گذاری می کند.

 او هرگز کمپانی های دیگری از ویرجین راه اندازی نکرد زیرا توان مدیریت آنها را نداشت. او می گوید: من اگر می توانستم ترازنامه ها را بخوانم هرگز به جایگاه کنونی خود نمی رسیدم. 


 
7. استیو جابز، موسس اپل: هیچ چیز به اندازه شکست موجب موفقیت نمی شود
 
داستان های آموزنده افراد موفق
 
استیو جابز در دهه 1980 میلادی ایده ای از تصویر سه بعدی در سر داشت که همه صنایع دفاع، نفت و پزشکی را دگرگون کند. اما او در ایده پردازی خود اشتباه کرد و برای این اشتباه میلیون ها دلار از سرمایه شخصی خود را از دست داد و در سال 1991 میلادی، کمپانی 125 هزار دلاری پیکسار را تعطیل کرد.

در آن زمان، تنها سود حاصل از پیکسار، تیم کوچکی از انیماتورهایی بود که از نرم افزار پیکسار برای برای ساخت تبلیغات کامپیوتری تلویزیون بهره می گرفتند. همین گروه بعدها کارتون داستان اسباب بازی ها را تولید کردند. هنگامی که جابز در سال 2011 میلادی درگذشت، بیش از 70 درصد از سرمایه 8.3 میلیارد دلاری او حاصل از سهام او در استودیو پیکسار بود، صنعتی که هرگز قصد ورود به آن را نداشت.  
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۲۳
تیم دانشکده موفقیت

این جمله مشهور که" پول، پول میآورد" همیشه درست نیست. برای ثروتمند شدن نه پول داشتن الزامی است و نه داشتن تحصیلات دانشگاهی .

بسیاری از پیروزمندان دنیای کسب وکار مدرسه را نیمه کاره رها کردهاند. تحصیلات، برای پرداختن به حرفه های سنتی ضروری است، اما راه دستیابی به ثروت را نشان نمیدهد


برای ثروتمند شدن باید رویایی در سر داشت، فراوان تصمیم گیری کرد، به آموختن عشق ورزید، سرمایه خدادادی مغز را به کار گرفت و راه های مناسب را در هر موقعیت مالی برگزید. روشهای گوناگون درآمدزایی به اندیشه های متفاوت، مهارتهای فنی مختلف، پیشینیه تحصیلی متفاوت و انسانهای متفاوت نیاز دارد.

واژه کلیدی، درآمدآفرینی است. این که چه میکنیم چندان مهم نیست، بلکه چگونه پول ساختن مهم است. زندگی از پول مهمتر است، اما پول پشتیبان زندگی است. زمان و توان ما محدود است و نباید همه آن را در اختیار کسب درآمد قرار دهیم. داشتن وقت کافی برای خانواده، توان کمک به امور خیریه، کارآفرینی، تأمین بهداشت تن و روان و داشتن تفریح، همه و همه محتاج پول است. به همین دلیل پول مهم است. اما نباید سراسر عمر را برای کسب آن کار کرد. بسیاری از ما اندکی از هر چهار شخصیت )کارمندی، خویش فرمایی، صاحبان مشاغل، سرمایه گذار( را در خود داریم .


در هر چهار موقعیت، هم امکان ثروتمند شدن نهفته است و هم احتمال شکستخوردن . شناخت تفاوتهای این راهها به ما کمک میکند تا با توجه به شخصیت خود، راه دلخواه خود را آسانتر برگزینیم. ممکن است با گذشت زمان علاقه فرد به قرار گرفتن در موقعیت های مختلف کسب وکارتغییر یابد. همه راهها بااهمیت هستند. اما داشتن هدف نهایی مهمترین است.


کسانی که فطرتاً در موقعیت کارمندی یا خویش فرمایی هستند، کسب ایمنی شغلی را اولویت اول خود میدانند. در مقابل مالکین کسب وکار و سرمایه گذاران به داشتن آزادی مالی بهای بیشتری میدهند. مهمترین دلیلی که اغلب مردم ایمنی شغلی را مهمتر میدانند این است که به آنها اینگونه آموزش داده شده است. آنگاه آنان پس از فراغت از تحصیل به سرعت درگیر بدهی ها میشوند. این افراد وقتی خود را پیروز می دانند که حقوق و مزایای قابل توجهی داشته و آن را صرف خرید لوازم رفاهی کنند

بدین ترتیب همواره باید بیشتر کار کنند تا توان بازپرداخت اقساط این زندگی تجملی را داشته باشند و بالطبع وقت کمتری برای پرداختن به خود و خانواده شان دارند. در مقابل دو گروه دیگر با کسب پیروزی هر لحظه وقت آزاد بیشتری پیدا می کنند چرا که دیگران و حتی پول، خودشان برایشان کار میکند. برای ایشان پیروزی به هوشمندی مالی نیاز دارد نه کار بدنی بیشتر.


هوشمندی مالی بدان معنا نیست که چقدر پول می سازید، بلکه بدان معناست که چگونه پولتان را به پول ساختن وا میدارید و ترتیبی میدهید که در نسلهای آتی حفظ شود. بهتر است دست کم در دو راه از کارراهه مالی خبره شوید، یعنی هم خودتان کار کنید و هم دیگران و پول را برای خود به کار وادارید. باید برای رسیدن آینده آماده بود و همواره بخشی از ثروت خود را صرف آموختن مسائل مالی کرد تا برای مقابله با دگرگونی ها آماده باشیم.



 به کسب و کار و سرمایه گذاری بپردازید و بگذارید دیگران برای شما کار کنند. به این ترتیب اختیار کارکردن یا کار نکردن را دارید. نکته مهم این است که در هر موقعیتی از آموختن باز نمانید. تمامی روشهای کسب درآمد را بیاموزید و به کارببندید.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۳
تیم دانشکده موفقیت

اثر پروانه ای موردی است در هواشناسی که بخاطر معنای بسیار عمیق آن در سایر علوم همچون مبانی سازمانی و روانشناسی از آن بهره می برند. تعدادی از دانشمندان هواشناسی در پی تحقیقات خود پی برند که اب و هوای شهری مثل نیویورک تابع فاکتورهای بسیاری است یکی از فاکتورها این است که اگر یک پرنده در ژاپن در حین پرواز بال بزند، باد این بال زدن می تواند طوفانی سهمگین در نیویورک به پا کند و برای اینکه نشان دهند یک امر جزیی در گوشه ای از دنیا چگونه تاثیری شگرف در نقطه دیگر از دنیا به پا میکند از بال زدن یک پروانه و ایجاد طوفان از این بال زدن استفاده کردند. حال این مفهوم هواشناسی چگونه در روانشناسی کاربرد دارد. 

موضوع این است که شما برای ایجاد یک طوفان یا یک تاثیر بزرگ در خودتان و زندگی لازم نیست تغییر بزرگ ایجاد کنید یا به عبارت زندگیتان را زیر و رو کنید. بلکه گاهی تغییرات کوچک( بال زدن یک پروانه) چنان اثار شگرفی( طوفان سهمیگن) بپا میکند که خود شما از تعجب خشکتان می زند. 

نتیجه اینکه اگر دنبال تغییری در زندگیتان هستید نیاز به کارهای بزرگ و سخت نیست و گاهی با تغییرات و رفتار بسیار کوچک می توانید انرا ایجاد کنید فقط باید پروانه زندگیتان را به پرواز دراورید. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۰۹
تیم دانشکده موفقیت

حجم: 2.8 مگابایت
توضیحات: کتاب بسیار زیبای سنگفرش هر خیابان از طلاست
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۵:۱۵
تیم دانشکده موفقیت