در بخش قبل آموختیم که برای هرگونه تغییر که علاقمند هستیم در خود ایجاد کنیم بجای تغییر در رفتار (معلول) می بایست در انگیزه (علت) تغییر ایجاد کنیم. حال این علت یا به عبارت دیگر انگیزه چه می باشد. این علت هرچه باشد نهایتا به دو نیروی کلی برخورد میکنیم. نیروی رنج یا لذت. همه رفتار و احساسات ما یا برای جلوگیری از رنجی است که ما انجام می دهیم یا برای لذت بردن.
زندگی ما نهایتا در این دو نیرو خلاصه میشود جلوگیری از رنج یا بردن لذت و همه رفتارهای ما نیز به نوعی درگیر این نیروهاست. فرض کنید شخصی وجود دارد که خیلی دروغ میگوید. افراد دروغگو معمولا در ابتدا برای اینکه رنجشی به آنها وارد نشود شروع به دروغ گقتن میکنند و بعد از مدتی از اینکار لذت می برند.
اکثر افراد علاقمند هستند که آنچه دارند را حفظ کنند (رنج نداشتن آن رانکشند) تا اینکه لذت چیز جدیدی را بکشند. این همان اینرسی است که باعث میشود اکثر افراد در برابر تغییر از خود مقاومت نشان دهند حتی اگر مطمئن باشند تغییر برای آنها اتفاقات خوبی به دنبال خواهد داشت. همین دلیل است که باعث میشود افراد ترجیح دهند به وضعیت متوسط خود قانع باشند تا اینکه با تغییر به دنبال وضعیت عالی باشند این یعنی دست به ریسک نمی زنند و ما بارها شنیدیم که موفقیتهای بزرگ پشت سر ریسکهای بزرگ ظاهر میشود. این موضوع باعث میشود که در جهان تنها 5 درصد ثروتمند داشته باشیم و سایر افراد در طبقه متوسط یا ضعیف باقی بمانند.
گاهی ما تمایل به انجام کاری داریم ولی مدام آنرا به تعویق می اندازیم این به این دلیل است که در حال حاضر انجام دادن کار دردناک تر از انجام ندادن آن است. ما انچنان کار را به تعویق می اندازیم تا رنجشی ایجاد شود که مارا وادار به انجام کار کند. نمونه بسیار واضح این موضوع دندان است ما انچنان ویزیت دندانپزشک را به تعویق می اندازیم تا دندان درد بگیریم و این مثالی آشنا برای همه افراد است.
در نتیجه برای تغییر در علت همیشه نیروهای رنج و لذت را در نظر داشته باشید برای کارهایی که می خواهید ترک کنید رنجهای حاصل از انجام کار را در نظر بگیرید و برای عادت به کاری لذتهایی که از انجام کار به زندگی ما وارد خواهد شد را بزرگ کنید.