یکی از فیلم ھای مورد علاقه من فیلمه فارست گامپه. فارست گامپ داستان کسیه که نمیدونه ناخودآگاه ازش انتظار میره که بھترین دستاوردھا و موفقیت ھا رو داشته باشه، اما دقیقا ھمینطوری عمل می کنه. در یکی از سفرھاش پینگ پنگ رو امتحان می کنه و وقتی که به خودش میاد میبینه رسیده به سطح مسابقات جهانی! دوستاش رو از مرگ حتمی نجات میده و موفقیت ھای زیادی که در طول فیلم به دست میاره... اما جالبه بدونید که اون فرد اینقدر باھوش نبود که بدونه افراد عادی نمی تونن چنین دستاوردھا و موفقیت ھایی داشته باشن.
ھمه ی ما در جوونی مون به نوعی برنامه ریزی شدیم و می دونیم که مسیر کلی زندگی ما به چه سمتیه و چه محدودیت ھایی داریم. ھیچکس به ما نگفته که مثلا " تو وکیلی میشی و سالی 300 میلیون تومن درآمد داری" یا " تو نجار میشی و سالی 20 میلیون درآمد داری". بلکه با توجه به تجربیات و اطلاعاتی که از والدینمون و دیگران در طول سال ھای سال دریافت کردیم، یک تصویر ناخودآگاه ذھنی از فردی که باید باشیم، درآمدی که شایستگی و توان داشتنش رو داریم، میزان جذابیتی که داریم و به طبعش اینکه ھمسر ما چقدر می تونه جذاب باشه و ... رو در ذھن خودمون شکل می دیم.
اگر در ھر لحظه ای از زندگی، در ھر کدوم از این حیطه ھا، به دستاورد ھا و موفقیت ھایی بیشتر از محدودیت ھای ذھنی ای که برای خودمون قائل شدیم برسیم، سر و کله ی خود تخریبی پیدا می شه تا ما رو به ھمون مسیر قبلی، ھمون روش زندگی قبلی، برگردونه.
علت اینکه این اتفاق می افته اینه که ذھن ما نمی خواد ما آسیب ببینیم یا احساس ناراحتی داشته باشیم و رنج ناشی از قرار گرفتن در یک موقعیت ناشناخته که محدودیت ھای قبلی ما رو نقض می کنه رو حس کنیم.
علت اصلی وجود عاملی به نام خود تخریبی، محافظت و مراقت از ماست تا ما رو در یک حالت ایمن قرار بده، و یا ما رو به خاطر نقض الگو ھا و برنامه ریزی والدینمون و یا سایرین تنبیه کنه.
راجع به این موضوع فکر کنید. اگر بیشتر از انتظاری که از خودتون دارید و باورش کردین پول در بیارین، ھومیو استیسیس فورا دست به کار میشه تا این حالت جدید و ناشناخته رو از بین ببره و شما رو به روال زندگی قبلی برگردونه، به ھمین دلیل شما شغل پردرآمدی که به تازگی به دست آورده بودی رو از دست میدی و اخراج میشی... چرا؟ چون به طور کاملا اتفاقی و ناگھانی شرکت تصمیم میگیره تعدیل نیرو کنه... یا به فروشگاه ھای مختلف میری و حسابی خرید میکنی... چرا؟ چون خرید کردن با مزه است!!! باحاله!
برای این خود تخریبی ھا مدام استدلال میاری و توجیه می کنی و با این کار ناخودآگاه جلوی موفقیت ھای خودت رو میگیری و ھمیشه یه روال زندگی ثابت رو میگذرونی.چیزی که اینجا داره واقعا اتفاق می افته اینه که شما مدام به جایی برمیگردی که در ذھن احساس می کنی بھش تعلق داری،جایی که در اون احساس راحتی می کنی، جایی که واست شناخته شده است و بھش عادت کردی و دقیقا واسه ی ھمینه که می خوای تغییر کنی، اما نمیشه!
اگه ذھن شما برای رسیدن به ھدفی که دارید برنامه ریزی نشده باشه و ھمون برنامه ریزی قبلی خودش رو داشته باشه، شما به چشمه میرسی ولی ھرگز اجازه ی آب خوردن رو به خودت نمی دی... فرصت ھای بی نظیری واست ایجاد میشه اما با بی توجهی از کنارش رد میشی، چون ذھنت آماده نیست. چون ذھنت واسه ی موفقیت برنامه ریزی نشده، و تا دوباره برنامه ریزیش نکنی ھمین آشه و ھمین کاسه!