به نام هستی بخش
تغییر
همه ما با واژه تغییر کم و بیش آشنا هستیم و شاید بارها و بارها در زندگی روزمره از این واژه در شرایط مختلف استفاده کرده ایم بدون هیچگونه نگرانی و تشویش!!!!!
اما زمانی سخن از بکار گیری این واژه در خودمان میرسد شروع به تفسیر میکنیم.انچنان از این واژه می هراسیم که میکوشیم با بهانه های مختلف از یر سنگینی این واژه شانه خالی کنیم.
به راستی چرا؟؟؟؟
مگر غیر از این بوده است که تا کنون به عناوین مختلف این واژه را حس کرده ایم و بکار برده ایم .مگر از طفلی چند روزه به کودکی چند ساله و نوجوانی بازیگوش و با چشم بر هم زدنی به جوانی سرکش تبدیل نشده ایم؟!
مگر فلسفه زندگی چیزی به جز تغییر هست؟؟ مگر کل جهان از گیاهان و حیوانات و دریاها و قاره ها و.... همگی در حال تغییر نیستند؟؟
تغییر آنچنان در جوهره و ذات همه چیز جا خوش کرده است که حتی اشیا بیجان نیز این واژه را درک میکنند.
پس چرا با تغییر مبارزه میکنیم و در برابرش آنچنان ایستادگی که گاه حاضریم قسمتی از زندگی خویش را بر سر آن قمار کنیم؟؟
علت اینرسی است ........
برای اینکه حفظ وضعیت موجود نیاز به صرف انرژی دارد و همه ما می دانیم اشیا به حفظ وضعیت موجود تمایل دارند(قانون اول نیوتن) و سخت ترین بخش ماجرا همان ابتدای کار است بیشترین نیرو را همان جا باید به کار برد.همه ما تا کنون ماشین که از حرکت باز ایستاده است را هل داده ایم!
ماشین وقتی به حرکت افتاد دیگر با صرف نیرویی بسیار کمتر به راهش ادامه میدهد. این است فلسفه تغییر. بکار بردن اراده و تصمیم برای شروع و اجرایی اصولی ساده.آری تعجب نکنید ساده و شاید از دید برخی بدیهی.
در اینجا بد نیست به این نکته اشاره شود که اصولا قوانین آنچنان ساده و بدهی هستند که هر کس انگشت تعجب بر دهان میگزد، یعنی موفقیت این قدر ساده است؟؟!! مگر میشود؟! مگر امکان دارد؟! به همین سادگی؟!
آری همین قدر ساده، اما اجرایش اراده میخواهد و تصمیم. با همین قوانین ساده میتوان کولاک کرد میتوان معجزه کرد میتوان آنچنان بود که هر کس بگوید : " آخر چگونه به اینجا رسید؟؟ همین دو ماه پیش بود با هم همکلام شدیم؟" و یا "حتما گنج پیدا کرده؟؟" بله واقعا گنج پیدا کرده اید می دانید چه گنجی؟؟؟؟؟
گنج توانمندیهای نا محدود انسان
که البته باید با نقشه ای این گنج را درون خود جست و درون خود یافت.
نقشه این گنج دست ماست که اندک اندک با هر درس آنرا برایتان بازگو میکنیم و پا به پای هم پیش میرویم تا کشف این گنج.
شاید کتاب کیمیاگر از پائولو کوئیلو را خوانده باشید که چوپان بعد جندین سفر و طول دراز به دنبال گنج نهایتا به همان جای اول داستان همانجا که گله اش را به چرا برده است می یابد.
پس این است اصل ابتدایی ماجرا:
"همه چیز با تغییر آغاز میشود"
ادامه دارد....