میگویند با توجه به جثه فیل،فیل بانان با مشکلات زیادی روبرو هستند. اونها برای کم شدن دردسر وقتی فیلها خیلی کوچک هستند پایشان را به درخت زنجیر میکنند. این زنجیر تا مدتها به پای فیلها متصل هستند. با وجود این زنجیر محدوده حرکت فیلها کوتاه میشود و به این صورت کنترل فیلها ساده تر میگردد. بعد از بزرگ شدن فیلها این زنجیر از پای فیلها باز میشود اما آنها همچنان فکر میکنند چیزی به پایشان متصل است و خیلی کم حرکت میکنند چرا که زنجیر شدن پایشان در مغزشان ملکه شده است بدون اینکه زنجیری در کار باشد.
محدودیتهای ذهنی ما نیز همچون زنجیر پای فیلها هستند. بدون اینکه محدودیتی وجود داشته باشد ما خود را محدود میکنیم. برخی از این محدودیتها از زمان کودکی در ذهن ما ثبت شده است و گاهی اصلا واقعیت ندارد اما ما در ذهن خود این محدودیتها را داریم و به دلیل آنها محدوده حرکت محدودی برای خود قائل میشویم دقیقا همانند فیلها.
برای رهایی از این محدودیتها باید زنجیرها را بشکنیم و خود را از آنها ازاد کنیم. بی دلیل نیست که میگویند بیشترین محدودیتها را ما خود برای خود به وجود می آوریم.
محدودیتهای ذهنی خود را پیدا کنید و سعی در برطرف کردن آنها بکنید به سادگی.
روز شخصی که عاشق کوهنوردی بود به تنهایی از یکی از کوههای بلند منطقه خود بالا رفت ها آنچنان سرد و مه آنچنان زیاد بود که راه خود را گم کرد و به بیراه رفت ناگهان پایش لغزید از دره به پایین افتاد به لطف طنابی که بخود بسته بود به پایین دره پرتاب نشد و بین هوا و زمین اویزان ماند. بسیار نا امید شد چراکه هیچ کس را در ان حوالی ندیده بود. نا امیدانه فریاد کشید و درخواست کمک کرد. بارها و بارها اما از کمک خبری نبود. طاقتش به پایان زسیده بود پس با قلبی شکسته از خدا طلب کمک کرد. اشک. ریخت و از خدا خواست اگر از این مهلکه نجات یابد چنین و چنان میکند. بعد از مدتی زاری و تضرع ناگهان صدایی شنید که ای گرفتار طناب را ببر. فکر کرد که کابوس میبیند اما باز صدا را شنید که طناب را ببر.
با خود فکرد کرد من از خدا درخواست کمک کردم انوقت پیام می رسد طناب را ببر عجب. حتما دیوانه شده ام. صبح وقتی گروه نجات بدن بی جان کوهنورد را یافت که تنها ۲ متر با زمین فاصله داشت.
نکته اینکه گاهی اتفاقات برای ما عجیب است اما در انتها به سود ما خواهد بود.
در بخش قبل آموختیم که برای هرگونه تغییر که علاقمند هستیم در خود ایجاد کنیم بجای تغییر در رفتار (معلول) می بایست در انگیزه (علت) تغییر ایجاد کنیم. حال این علت یا به عبارت دیگر انگیزه چه می باشد. این علت هرچه باشد نهایتا به دو نیروی کلی برخورد میکنیم. نیروی رنج یا لذت. همه رفتار و احساسات ما یا برای جلوگیری از رنجی است که ما انجام می دهیم یا برای لذت بردن.
زندگی ما نهایتا در این دو نیرو خلاصه میشود جلوگیری از رنج یا بردن لذت و همه رفتارهای ما نیز به نوعی درگیر این نیروهاست. فرض کنید شخصی وجود دارد که خیلی دروغ میگوید. افراد دروغگو معمولا در ابتدا برای اینکه رنجشی به آنها وارد نشود شروع به دروغ گقتن میکنند و بعد از مدتی از اینکار لذت می برند.
اکثر افراد علاقمند هستند که آنچه دارند را حفظ کنند (رنج نداشتن آن رانکشند) تا اینکه لذت چیز جدیدی را بکشند. این همان اینرسی است که باعث میشود اکثر افراد در برابر تغییر از خود مقاومت نشان دهند حتی اگر مطمئن باشند تغییر برای آنها اتفاقات خوبی به دنبال خواهد داشت. همین دلیل است که باعث میشود افراد ترجیح دهند به وضعیت متوسط خود قانع باشند تا اینکه با تغییر به دنبال وضعیت عالی باشند این یعنی دست به ریسک نمی زنند و ما بارها شنیدیم که موفقیتهای بزرگ پشت سر ریسکهای بزرگ ظاهر میشود. این موضوع باعث میشود که در جهان تنها 5 درصد ثروتمند داشته باشیم و سایر افراد در طبقه متوسط یا ضعیف باقی بمانند.
گاهی ما تمایل به انجام کاری داریم ولی مدام آنرا به تعویق می اندازیم این به این دلیل است که در حال حاضر انجام دادن کار دردناک تر از انجام ندادن آن است. ما انچنان کار را به تعویق می اندازیم تا رنجشی ایجاد شود که مارا وادار به انجام کار کند. نمونه بسیار واضح این موضوع دندان است ما انچنان ویزیت دندانپزشک را به تعویق می اندازیم تا دندان درد بگیریم و این مثالی آشنا برای همه افراد است.
در نتیجه برای تغییر در علت همیشه نیروهای رنج و لذت را در نظر داشته باشید برای کارهایی که می خواهید ترک کنید رنجهای حاصل از انجام کار را در نظر بگیرید و برای عادت به کاری لذتهایی که از انجام کار به زندگی ما وارد خواهد شد را بزرگ کنید.